چرا حریم خصوصی آنلاین برای سلامت روان ما خوب است؟

23 مهر 1397 چرا حریم خصوصی آنلاین برای سلامت روان ما خوب است؟

روابط عمومی شرکت ایدکو (توزیع کننده محصولات کسپرسکی در ایران)؛ چند وقت پیش بود که «ارتباطات گمشده[1]» نوشته‌ی یوهان هری را تمام کردم، کتابی که اکیداَ توصیه می‌کنم -اگر ذره‌ای حس اضطراب و یا افسردگی دارید- خواندش را از دست ندهید. ارتباطات گمشده کتابی فوق‌العاده است که افراد را بر آن می‌دارد تا از نو خود را به مناسبات انسانی، ارزش‌های معنادار و انجام چیزهایی که مهم است تجربه کنند پیوند زنند- این کتاب عمیقاً کمک می‌کند از پیله‌ی افسردگی درآیید. برای پریشانی و اندوه، پادزهری عالمگیر وجود ندارد؛ اما دست کم با خواندن این کتاب می‌توانید بفهمید چرا برخی اوقات به طور نامشخص و مبهمی احساس نارضایتی و پریشانی می‌کنید.

حین خواندن این کتاب آنچه اول از همه مرا میخکوب خود کرد این بود که برخی چیزهایی که هری در مورد "جوامع درهم‌شکسته" اشاره کرد و همچنین راهکارهایی که برای رفع آن ارائه داد به حریم خصوصی‌مان مربوط می‌شد.

به نظر کاملاً غافلگیرکننده می‌آید؛ با این حال ظاهراً اینکه حواسمان به حریم خصوصی‌مان باشد می‌تواند تأثیر مثبتی روی سلامت روان ما داشته باشد. در این مقاله می‌خواهیم به دو جنبه‌ی حریم خصوصی بپردازیم که مستقیماً با سلامت ذهنی (و حسی که به لحاظ اخلاقی در ما ایجاد می‌شود) در ارتباط است. با این حال در این پست، نظرات خود را به صورت شخصی بیان می‌کنم[2] و شاید حتی نظر همکارم در این مورد با من متفاوت باشد.

شبکه‌ها اجتماعی: قطع ارتباط با دیگران

این پارادوکس جهان مدرن است: شبکه‌های اجتماعی به ما اجازه می‌دهند تا در هر وقت و زمانی، با دوستان و آشنایانمان در سراسر جهان در ارتباط باشیم؛ با این حال انسان هیچگاه در تاریخ بشریت تا این حد حس تنهایی و دورافتادگی از جمع را تجربه نکرده بود.

این گسستگی همان چیزی است که نه تنها هری بدان اشاره کرده است؛ که بسیاری دیگر از منابع مستقل مثل همین تحقیقاتی که خودمان انجام می‌دهیم بدان پرداخته‌اند. شبکه‌های اجتماعی نمی‌توانند جای ارتباطات عادی و واقعی ما انسان‌ها در زندگی را بگیرند. حتی به لحاظ شیمیایی هم برقراری ارتباط از طریق شبکه‌های اجتماعی با نشستن روبروی انسانی سراسر گوشت و خون فرق دارد. مصاحبت رو در رو و حضوری باعث ترشح هورمونی به نام اکسی‌توسین می‌شود؛ هورمونی (به همراه سروتونین و دوپامین) که موجبات خوشحالی ما انسان‌ها را فراهم می‌آورد.

ما در بلاگ خود از حریم شخصی و امنیت در شبکه‌های اجتماعی زیاد گفتیم و حتی پیشنهاد دادیم تنظیمات فیسبوک،  لینکدین، توییتر و اینستاگرام خود (و غیره) را تغییر دهید. هدف از اعمال چنین تغییراتی جلوگیری از کنجکاوی غریبه‌ها در اطلاعات شخصی شما بوده است. همچنین از عادت افراطی اشتراک‌گذاری و عواقب منفی آن نیز زیاد گفتیم. اما هرچه بیشتر تنظیمات رسانه‌های اجتماعی را کند و کاو می‌کنم و در مورد نشت کردن اطلاعات این شبکه‌ها می‌خوانم (خواه درز داده‌های کمبریج آنالیتیکا باشد و چه سایت اشلی مدیسون)، بیشتر به این نتیجه می‌رسم همان بهتر که اکانت شبکه‌ی اجتماعی نداشته باشم- و یا دست کم وقتی که روی شبکه‌های اجتماعی صرف می‌کنم را به حداقل برسانم.

اما بعد، تحقیقات بسیاری کردم و نهایتاً به این نتیجه رسیدم (این نتیجه‌گیری از روی دهن‌بینی نیست):

فیسبوک، توییتر، لینکدین و دیگر شبکه‌های اجتماعی را پاک نخواهم کرد. بالاخره آن‌ها محاسنی هم دارند. فیسبوک تولدها را به یادم می‌‌اندازد و به من کمک می‌کند تا ارتباط خودم را با آشنایان و همکاران سابقم همچنان حفظ کنم. لینکدین برای پیدا کردن فرصت‌های شغلی مناسب است. توییتر نیز پلت‌فرمی اجتماعی است که بسیاری از محققین امنیت اطلاعات از آن استفاده می‌کنند، پس می‌تواند منبع اطلاعاتی و اخبار خوبی باشد.

راه حل شخصی من این بود که تا حد امکان، در تنظیمات حریم خصوصی شبکه‌های اجتماعی سخت‌گیری کنم، کمترین میزان وقتم را صرف آن‌ها کنم و از آن‌ها به عنوان پل ارتباطی برای گپ و گفت با دوستان و آشنایانم استفاده نکنم. اما اینستاگرام و سوارم را پاک کردم چون مدام به من حس بدبخت بودن دست می‌داد. دائماً احساس می‌کردم کمبود دارم و بعد به آدم‌های خوشبخت داخل آن حسودی‌ام می‌شد. بعد از اعمال این تغییرات و به حداقل رساندن گشت و گذار در فیدنیوز، حس بدبختی کمتری را تجربه کردم و اکنون فرصت بیشتری دارم تا با دوستان خود بگذرانم (دوستانی که همیشه حال من را بهتر می‌کنند).

این استراتژی شخصی برای من که مؤثر بود اما از اینکه روی شما نیز تأثیر مثبت بگذارد مطمئن نیستم. تنها دلم می‌خواهد از خود این سوال را بپرسید: آیا واقعاً به همه‌ی این اکانت‌ها احتیاج دارید؟ آیا واقعاً انقدر مهم است که کل زمان خود را صرف چک کردن آن‌ها بکنید؟ اینکه پیوند خود را با شبکه‌های اجتماعی تقریباً قطع کنید خود روشی است برای افزایش سطح حریم‌شخصی آنلاین (که به طور اتوماتیک حالتان را بهتر خواهد کرد). اگر اکانت خود را پاک کنید که دیگر نور علی نور است (البته چون استفاده از آن‌ها اعتیادآور است ممکن است این تصمیم، برایتان بسیار چالش‌برانگیز باشد).

تبلیغات: قطع ارتباط با ارزش‌های معنادار

گفته می‌شود روزانه (به طور متوسط) در معرض بیش از 4000 تبلیغ قرار می‌گیریم. شاید آگاهانه به آن‌ها توجه نکنیم اما آن‌ها همیشه در پستوی ذهنمان هستند: بیلبوردها در خیابان، بنرهای روی وبسایت‌ها، آگهی‌های متنی در موتورهای جست‌وجو، پست‌های تبلیغاتی در بسیاری از شبکه‌های اجتماعی و غیره. دیگر نگوییم که بسیاری از افراد لباس می‌پوشند و تبلیغ برندهای لباس را می‌کنند. جهان مدرن مدام از ما می‌خواهد خرید کنیم؛ روزانه صدها هزار فروشنده و بازاریاب حرفه‌ای کارشان این است که ما را مجاب کنند فلان لباس را از فلان برند بخریم و از همه جالب‌تر مدام سعی دارند به ما بقبولانند که اگر خرید کنیم حالمان بهتر می‌شود و یا به آرزوهایمان می‌رسیم.

شاید هم این حقیقت داشته باشد- برای مثال خریدن یک دوچرخه می‌تواند شما را خوشحال کند چون ذوق سوار شدنش را دارید. اما اینکه به جای یک دوچرخه‌ی ساده و قدیمی‌تر، دوچرخه‌ای جدید، گران با کلیه‌ی تجهیزات و ملحقات بخرید چندان تأثیری در میزان خوشحالی شما ندارد: رکاب زدن با هر دوی آن‌ها حسی یکسان را برایتان به ارمغان خواهد آورد. یک دوچرخه‌ی مجلل و گران کاری می‌کند که در چشم باشید اما این در نظر کسانی که واقعاً شما را دوست دارند و به شما اهمیت می‌دهند هیچ توفیری نمی‌کند.

با این حال، تبلیغات همچنان از ما می‌خواهد بیشتر و بیشتر چیزهای لوکس و گران بخریم. فرقی ندارد مدل ماشین‌تان چیست، همیشه ماشینی آن بیرون وجود دارد که مدلش از مدل ماشین شما بالاتر بوده و آپشن‌های بیشتری داشته باشد. تبلیغات شخصی‌سازی‌شده نیز از ما می‌خواهند به محصولات نگاهی بیاندازیم و تضمین می‌دهند اگر بخریم دیگر معتادشان خواهیم شد. این جور تبلیغات (خصوصاً آن‌هایی که می‌توان در موتورهای جست‌وجو و شبکه‌های اجتماعی پیدا کرد) از همه ترسناک‌ترند چون دقیقاً برای هدف قرار دادن ما درست شده‌اند. اما چیزهایی که تبلیغ می‌کنند در واقع آن چیزهایی نیست که ما می‌خواهیم؛ بلکه چیزهایی است که جامعه به ما تحمیل می‌کند دوست داشته باشیم و بخریم. این دقیقاً چیزی است که بدان «ارزش بیرونی» می‌گویند.

ارزش‌های درونی ما معمولاً به داشتن نیست بلکه به انجام دادن (مثل یادگیری استفاده از یک آلت موسیقی) یا توجه کردن است. این ارزش‌ها تماماً در رابطه با انجام دادن چیزهای معنادار برای افرادی است که برایمان اهمیت داشته و یا به طور کلی به جامعه تعلق دارند. برخی اوقات هم ارزش‌های درونی تجلیِ فرآیندِ "شدن" می‌شوند.

دنبال کردن ارزش‌های درونی -چیزهایی که بالاترین اهمیت را برایمان دارند- یکی از آن چیزهایی است که ما را خوشحال کرده و امید به زندگی می‌دهد. اما ارزش‌های درونی اغلب زیر سایه‌ی ارزش‌های بیرونی مخفی می‌شوند و آنقدر مه‌گرفته می‌شوند که دیگر نمی‌توان آن‌ها را دید؛ زیرا ارزش‌های درونی را کسی تبلیغ نمی‌کند- این دیگر به ما بستگی دارد که کنکاش کنیم و از درون وجودمان آن‌ها را بیابیم. و اما ارزش‌های بیرونی... آن‌ها همچون مور و ملخ همه جا ریخته‌اند. تبلیغات اینترنتی هم که به طور خاص تنها برای ما طراحی شده‌اند.

برای مرتبط‌سازی تبلیغات آنلاین از چه اطلاعاتی استفاده می‌شود؟ بله به شما می‌گوییم: تمام پست‌هایی که در رسانه‌ی اجتماعی می‌گذارید، لایک‌ها، داده‌های جغرافیایی، مواردی که جست‌وجو می‌شود و غیره... تمام چیزهایی که در جیمیل خود می‌نویسیم و یا تمام حرف‌هایی که در سرویس پیام‌رسان فیسبوک مسنجر می‌زنیم... چیزی که بدان "کلان‌داده" می‌گویند.

چطور می‌شود از این آگهی‌های تبلیغاتی هدفمند دوری کرد؟ با ندادن اطلاعات به آن‌هایی که از این راه نان در می‌آورند و همچنین با جلوگیری از ردیابی شدن توسط آن‌ها. و باز هم رسیدیم به دوست عزیزمان: «حریم خصوصی».

من نمی‌گویم برای همیشه با جیمیل خداحافظی کنید -سرویس بسیار راحت و کار راه‌اندازی است. من هم از آن استفاده می‌کنم و حالا حالاها قصد ترکش را ندارم. باری دیگر تأکید می‌کنم این پست در مورد این است که کدام سرویس‌ها که برایتان تبلیغ می‌فرستند اهمیت دارند و لازم‌اند و کدامیک را می‌توان براحتی  (با اتخاذ راهکارهایی در جهت ارتقای سطح حریم خصوصی) از سر خود باز کرد.  

کمتر وقت صرف کردن روی رسانه‌های اجتماعی به معنای کمتر مشاهده کردن تبیلغات و ندادن اطلاعات برای هدفمند کردن آگهی‌هاست. اما موتورهای جست‌وجویی همچون وبسایت‌های خبری وجود دارد که دوست دارند تبلیغات را برای شما هدفمند کنند. شما می‌توانید با استفاده از نرم‌افزاری که ردیابی را متوقف کرده و سرویس‌هایی که حریم شخصی برایشان بسیار اهمیت دارد جلوی چنین اتفاقی را بگیرید. برای مثال من به تازگی موتور جست‌وجوی گوگل را ترک کرده و به DuckDuckGo روی آوردم؛ پلت‌فرم جست‌وجوی وب که حریم خصوصی در آن حرف اول را می‌زند. در این موتور هم باز تبلیغ می‌بینم (چون به هر حال راه درآمدش از تبلیغات است) اما این تبلیغات شما را ردیابی نمی‌کنند و مثل Google Ads یک شبکه‌ی تبلیغاتی غول‌آسا نیست. این بدان معناست که سایت‌های دیگر بر اساس جست‌وجوهای شما، آگهی‌ نمی‌دهند.

نتایج

صرف کردن وقت بیشتر با افرادی که دوستشان دارم به صورت حضوری و چشم در چشم و همچنین پاک کردن ذهنم از دیدن آگهی‌های تبلیغاتی برای من به شخصه خیلی مفید بود و شاید به شما هم کمک کند. وقتی از نزدیک با آن‌ها صحبت کردم فهمیدم آن‌ها هم همین مشکل من را دارند و بعد با هم برای پیدا کردن راه‌حل همفکری کردیم و دیدیم وقتی با هم هستیم چقدر این مشکل کوچک‌تر و قابل‌تحمل‌تر به نظر می‌رسد.

باید بگویم بعد از خواندن کتاب هری و تغییر دادن برخی چیزها در زندگی‌ام، حالا نسبت به قبل حس بهتری دارم و شاید باید بگویم خوشحال‌تر از گذشته‌ام. این پروسه دقیقاً با ایده‌ی افزایش سطح حریم خصوصی آنلاین همخوانی دارد. در راستای پیوندی دوباره با ارزش‌های معنادار دوست داشتم کاری کنم که شاید چند نفر دیگر نیز همین حسی که اکنون دارم تجربه کنند. به همین دلیل این پست را نشر دادم و امید دارم مؤثر واقع شده باشد.

  

[1] Lost Connections

[2] همراهان گرامی، لازم به ذکر است این پست را الکس پرکالین، از تیم وبلاگ کسپرسکی نوشته است.

 

منبع: کسپرسکی آنلاین (ایدکو)

کسپرسکی اسم یکی از بزرگترین شرکتهای امنیتی و سازنده آنتی ویروس است که برخی از کاربران اشتباهاً این شرکت و محصولات آنتی ویروس آن را با عناوینی نظیر کسپرسکای،کاسپرسکی، کسپراسکی، کسپراسکای، و یا کاسپراسکای نیز می‌شناسد. همچنین لازم به ذکر است مدیرعامل این شرکت نیز یوجین کسپرسکي نام دارد.